در زلف تو آویزم
بیشتر بخوانید: در زلف تو آویزمروز اول که گلدانش را کنج اتاق گذاشتم، شاید به زور نیم متر میشد، به جانش کِشتم، و به جان دادمش آب، کمکم جوانه زد و از گلدان آویزان شد روی زمین، ترسیدم که نازکآرای تن ساقهاش زیر دست و پا له شود، به دیوار چسباندم، شاخه شاخه آمد بالا و دیوار را طی کرد…
داستان گلدان یاس
بیشتر بخوانید: داستان گلدان یاستا اسفند ۱۳۹۹ نزدیکترین تجربه من به نگهداری گیاهان بعد از لوبیایی که در دوره دبستان کاشته بودیم، یک تراریوم بود، اما اسفند ۹۹ همه چیز عوض شد، بعد از رفتنِ بابا، ما ماندیم و ارث چندین گلدان، که مسئولیتشان بر دوش فرزند ارشد افتاد، اگرچه که سنگینی بار خاطرات ما تأخرشان بیش از آن…
دور از هم و بیهم
بیشتر بخوانید: دور از هم و بیهمدور از هم و بیهم نه که زرد باشند، شاداب نباشند، سبز بودند، اولی که کنار هم گذاشتمشان، جدا بودند، دو سبزِ منفک، هرکدام دنیای خودش را داشت، ولی کمکم به هم میل پیدا کردند، همدیگر را نمیدیدند، چشمی نداشتند که ببینند ولی شاخههای مجاورشان به سمت هم حرکت میکرد، نمیدانم چه سری بود که…