چند ماه پیش دست امین کتابچهای کهنه با نامی دوست داشتنی دیدم، کتابی هفتاد صفحهای با نام کامل «نامهی فاطمه، پاسخ نامهی فاطمه، انقلاب ما به ما چه داد» که از همان اول با دیدن اسم نادر ابراهیمی جذب آن شدم، کتاب کهنه که از سال ۱۳۵۸ که در چاپخانه نگار به دست انتشارات خلق چاپ شده دیگر چاپ نشده تا حالا که امین از بین بساط دستفروشهای خیابان انقلاب پیدایش کرده بود، کتاب را برای چند روز قرض گرفتم و اسکن کردم (اجازه انتشار ندارم)
کتابچهای کوتاه که با نامهای از دختری جوان و کتابفروش به نام فاطمه که در خانوادهای مستضعف که به قول خودش در پایینِ پایین شهر زندگی میکند، شروع میشود. فاطمه که به دلیل مشکل فقر خانواده خود و مشاهده تضادهای آرمانهای انقلاب و واقعیتهای جامعه پساانقلاب نسبت به انقلاب بدبین و ناامید شده است در نامه خود شمشیر را از رو بسته و انقلابیها و انقلاب را به باد سخره، ناسزا و انتقاد میگیرد، ابراهیمی در قسمت دوم کتاب در پاسخ نامه با همان قلم همیشه استوار و متینش میکوشد با پاسخهایی منطقی ضمن آرام کردن و دادن حق به فاطمه در بعضی موارد، نظر راستین و دیدگاه درست را به او نشان دهد.
فاطمه که نقش طبقه مستضعف را در انقلاب صرفاً تحمل مشقتهای آن و کشته دادن برای آن میبیند، از تداوم وضعیت سیاه این طبقه پس از انقلاب گلایه میکند و توده مردم را بازندهٔ انقلابی میداند که پس از آن از سفرهٔ آن بهرهمند نشدند و باز هم طبقه سرمایهداران این بار با نام انقلابی دور آن نشستهاند، فاطمه پاسخ احتمالی حرفهای خود را پیشبینی میکند و با تمسخر «صبر انقلابی» برای به ثمر رسیدن اهداف انقلاب، این استدلال تبعیضآمیز را «حرفهای قشنگ برای ما، زندگی قشنگ برای شما» مینامد و از دزدیده شدن انقلاب به دست نااهلان و تحقیر شکوه آن انقلاب بزرگ مینالد.
دختر کتابفروش، هرچند که انقلاب را از و برای طبقه مستضعف میداند، ولی میراث انقلاب را دزدیده شده میخواند و انقلاب را مثل شیء ظریف و نفیسی میبیند که حالا دیگر در دوره پس از انقلاب، در دستان اشراف گنجهدار افتاده است. فاطمه، از قول پدرش، مستضعفان را به کوزهگرانی تشبیه میکند که از کوزه شکسته آب مینوشند؛ مثل مسلسل از آنها سوء استفاده ابزاری شده است و پس از انقلاب، دکانی برای نمایش و تفاخر طبقه سرمایهدار شدهاند.
فاطمه که انقلاب و شخصیتهای آن را وامدار طبقه مستتضعف میداند، از فخرفروشی انقلابیانی که با دستاویزی و نمایش فقر و مشکلات طبقه پا برهنهها به جایگاهی رسیدند انتقاد میکند و مینویسد «مگر ما، ما، ما، تصویر روشنی از عملکرد استعمار و استثمار نبودیم؟ در حقیقت، شما با آویختن به زندگیِ پاره پارهی ما مسالههای خودتان را حل میکردید و دردهای خودتان را تسکین میدادید … شما با توسل به ما کسب آبرو و حیثیت کردید»
نادر ابراهیمی همانطور که انتظار میرود طوفانی پاسخش را شروع میکند؛ «رویای انقلاب، خود انقلاب نیست»، ابراهیمی که انقلاب را تباه نشده و در صبح خود میبیند مویههای فاطمه را بیدلیل میخواند و تخیل و رویای انقلاب مطلوب را به طنابی پوسیده تشبیه میکند که میتواند انسان را اسیر تفکرات بلندپروازانه کند.
نادر که انقلاب اسلامی را غریبترین و مستقلترین انقلاب تاریخ میداند، فاطمه را از زدن این انقلاب یتیم و ایستادن در کنار باجگیران دنیا نهی میکند و او را دعوت میکند که تاریخ انقلابهای دیگر بخواند تا بداند که «تصور انقلاب، خود انقلاب نیست» و تازه در میانه راهیم و دردها در پیش داریم.
ابراهیمی در پاسخ صبر انقلابی فاطمه، انقلاب را عصری نو از تغییرات تعریف میکند، نه روزی که حالا به پایان رسیده است و تمام شده است و نگاه عصای جادویی بهبود و حادث تاریخی به انقلاب را توهم میخواند و نقد میکند، همان نگاهی که حالا بیش از چهار دهه پس از انقلاب هنوز هم در بین انقلابیها به چشم میخورد!
امین که درباره تجدید چاپ کتاب از خانم منصوری، همسر نادر، پرسیده بود؛ ظاهرا قرار بر چاپ آن توسط انتشارات روزبهان بوده که این روزها به دلیل مشکلاتی از برنامه چاپ خارج شده است. هزاران افسوس که متاسفانه آنچنان که شایسته است به کتابهای این نویسنده متعهد پرداخته نمیشود، به ویژه چنین کتابهایی که حتی امروز، پس از چهار دهه و بیشتر، پاسخهایی برای همه فاطمههایی که ذهنشان از تردید و سؤال درباره انقلاب و پیامدهای آن پر است، دارد. امروزی که انقلاب اسلامی نیاز به گفتوگو با نسل جوانتر دارد، کتابی که این چنین زیبا بر طبق مبانی انقلاب با زبانی شیوا، منصف، صبور و محکم سخن میگوید، در دسترس نیست، امیدوارم که بزودی این کتاب (و شاید نامههای بیشتری اگر بوده است) تجدید چاپ شود.
دیدگاهتان را بنویسید