بالاخره پس از ۵ سال مزه مزه چشیدن و کندخوانی خودخواسته، این داستان بلند زندگی مردم ترکمن صحرا، «آتش بدون دودِ» نادر ابراهیمی عزیز را با حسرت و اشک به پایان رساندم.
کتاب «آتش بدون دود» که نامش را از ضرب المثل قدیمی ترکمنی «جوان بدون گناه نمیشود، آتش بدون دود» وام گرفته است در نگاهی کلی، در هفت جلد میکوشد زندگی مردمان ترکمن صحرا را به تصویر بکشد، تصویری از عاشقانهها، رنجها، خوشیها، مبارزهها و البته مرگها.
طراحی داستان که از سنین جوانی ابراهیمی شروع شده است تا پایان، ۳۰ سال به طول انجامیده، سی سالی که من را یاد همت فردوسی میاندازد، ابراهیمی در پایان کتاب چنین مینویسد:
این طور بگویم و خلاصتان کنم نوشتن «آتش بدون دود» کمرم را شکست. تمامم کرد. خُرد و خمیرم کرد خسته و بیمارم کرد من از آن جمله نویسندگانی نیستم که می توانند خیلی راحت و روان و مسلّط بنویسند – بی دغدغه و بدون شک من نوشتن بلد نیستم و مینویسم؛ و این بسیار مهم و در عین حال غم انگیز است. کسانی هستند که شهادت بدهند که برخی از صفحه های این کتاب حجیم بیش از ده بار نوشته شده است و همسرم مسلّماً گواهی خواهد داد که چه کشیدم تا «آتش بدون دود» را به پایان جلد هفتم رساندم و چند بار چندین بار بدون هیچ علت محسوس زیر فشار نوشتن این داستان فکر خودکشی به سرم آمد …
هیچ کس بر مرگ فرزند خویش آن قدر نگریسته است که من بر سر سطر سطر این کتاب گریستم
⚠️ بخش «هفت کتاب» این نوشته، داستان کتاب را اسپویل میکند، اگر قصد خواندن کتاب را دارید از این بخش گذر کنید.
هفت کتاب
داستان از اختلاف و رسمی قدیمی بین دو طایفه گوکلان و یموت در ترکمن صحرا شروع میشود «گوکلان به یموت دختر نمیدهد و از یموت دختر نمیآورد»، از شخصیت گالان اوجا «گالان اوجا، سرور جنگجویان یموت بود؛ شاعر و وحشی، یکهتاز و بیپروا، سرسخت و کینهجو…» و از سولماز اوچی «دختری که مردان خودشیفتهی صحرا را شیفتهی خود میکرد، و زنان خوشقامت قبیلهی گوکلان را به حسرت قامت خویش میشکست … دختری که تمام پوشیده برهنه حس میشد و تمامْخاموش چون آتشفشان جوشان»
کتاب اول «گالان و سولماز» در ضمن تصویر داستان عشق و وصال سوزان و خونین آن دو به طراحی تصویر کلی، زیرساخت داستان و پیشزمینه شکلگیری شخصیتها میپردازد، جایی که شکاف اول بین سنت و نوگرایی و تحول در مردمان صحرا را به تصویر میکشد. کتاب اول با شاهبیت «از عشق سخن باید گفت؛ همیشه از عشق سخت باید گفت.» هرچند خونین و تلخ به پایان میرسد ولی عاشقانه بسیار شیرین و به یاد ماندنیای است که آن را حتا میتوان به عنوان کتابی مستقل و مجزا خواند.





داستان کتاب دوم «درخت مقدس» پنجاه سال پس از داستان گالان از سال ۱۳۱۵، در دوره رضاشاه شروع میشود (خود نادر متولد همین سال است)، کتاب دوم پس از تصویر سازی کلی کتاب اول جایی است که خواننده با پیریزی اولیه و جوانی شخصیتهای اصلی مجموعه بویژه آلنی اوجا (بعدها با نام خانوادگی آقاویلر)، خانواده و دوستانش آشنا میشود، در این دوره پس از مهاجرت تاریخی گالان و تشکیل اینچه برون در کنار درخت مقدس صحرا، آقاویلر فرزند گالان و پدر آلنی، زیر فشار رنج، بیماری و مرگ مردمانش، فرزندش را برای فراگیری راه درمان بر خلاف سنتهای رایج به پایتخت رهسپار میکند، تصمیمی که شکاف سنت و نوگرایی را بیشتر تحریک میکند تا جایی جریان متحجر به سرکردگی یاشولی (ملا) آیدین برای حفظ منافع و نذورات درخت مقدس، آقاویلر را از مقام کدخدایی عزل و منزوی میکنند.





کتاب سوم «اتحاد بزرگ» که با صدای چرخهای گاری آلنی شروع میشود داستان بازگشت خونین آلنی طبیب به اوبه (آبادی متشکل از چادرهای ترکمن) در تب سوزان بیماری مردم و اختلافات داخلی است، بر خلاف نام کتاب، شروع این دوره شاید پر تلاطمترین قسمت داستان است که در آن با حوادثی تلخ، تقابل سنت و نوگرایی با درگیریها و تابوشکنیهای آلنی و دوستان اندکش در مقابل جریان خرافات یاشولیها به اوج میرسد، دورهای که بخشی از روحیات و باورهای کفرآمیز و تند آلنی را میسازد و باورهای عمومی مردم را زیر فشار بیماری و درمان آلنی دستخوش تغییرات میکند.
اما بالاخره روزهای خوش داستان در آخر میرسند و در پایان این دوره با رنج و همت آلنی و همراهانش و پس از مرگهای غمانگیز مردمان یموت و گوکلان پس از سالها اختلافات قومی بار دیگر متحد میشوند و در کنار هم بر سر سفرهی بزرگ مینشینند و در دل این اتحاد، هستهی اولیهی گروه آلنی در میان مردم صحرا شکل میگیرد.
کتاب سوم پر از مکالمههای نادرانه پر نیش و کنایه و عمیق و قطعات عاشقانه لطیف است.






داستان کتاب چهارم «واقعیتهای پرخون» پس از شهریور ۱۳۲۰ (عزل رضاشاه) شروع میشود، رنگ بوی سیاسی، ارجاعات تاریخی و صراحتگوییهای ابراهیمی از این کتاب در داستان بیشتر سرازیر میشوند. قطار تحول مردم تحت ظلم حالا به دورهای که احزاب مختلف مذهبی و غیر مذهبی صحرا سر بلند میکنند رسیده. در همین دوره دکتر آلنی آقاویلر نیز مرامنامهی حزب خود را با نام «سازمان وحدت مردم صحرا» را با تکیه بر تفکرات ملیگرایانه و سکولار با رویکرد غیر مسلحانه منتشر میکند.
شخصیت شاخص این کتاب، ملای تازه وارد اینچهبرون، قلیچ بُلغای گوکلانی است که با اخلاق، نگرش متفاوت و بیان خود با گشودن درهای عرفان و ایمان، در دیواره سنگی باورهای مادیگرایانه آلنی ترکهایی میسازد و خیلی زود راه خود را به قلب او نیز میگشاید.
در پایان این کتاب آلنی به همراه همسرش مارال که حالا اون نیز دستی بر آتش طبابت دارد برای تکمیل علم برای بار دوم راهی پایتخت میشود.





کتاب پنجم «حرکت نو» بر شرح دوران حضور آلنی در تهران متمرکز است هرچند ارتباط و حضور آلنی با صحرا روزمره داستان است. نمای کلی کتاب پنجم، ضرورت حفظ اخلاق در مبارزه است که در قالب داستان ترور روحانی مذهبی یارمحمد نقشینهبند ملاک بزرگ صحرا که تحت حمایت پهلوی است توسط یاشا شیرمحمدی دستیار جوان آلنی روایت میشود، در طول این خط اصلی و چند خط فرعی مثل روابط دختران نقشینهبند، اِلندا و کِبْتِر با آلنی و یاشا و شکلگیری احزاب چپ و تجزیهطلب و گفتوگوهای شیرین آلنی، مارال و قلیچ بلغای نویسنده میکوشد با پیام وحدت مردم، صورتی از مبارزه اخلاق مدارانه و بدون تندروی را با کلیدواژههای عاطفه در مبارزه و سیاست به تصویر بکشد. کتاب پنجم مملو از مباحثه نظرات مختلف در باب شیوه و حدود مبارزه بین گروههای مختلف مبارز است.





کتاب ششم «هرگز آرام نخواهی گرفت» روایت دوره اوجگیری شهرت بینالمللی و فعالیتهای سیاسی آلنی و مارال در تهران و فرانسه در قالب گروههای سیاسی و حرکتهای دانشجویی است، نویسنده این کتاب را با شعری از شاملو به نام «از زخم قلب آمانجان» شروع میکند و با بهرهگیری از شعر و اساطیر ترکمن و حوادث تاریخی، شخصیت مذهبی مبارز «آمانجان آبایی» را خلق میکند (از کتابهای پیشین) که در ابتدای این کتاب توسط حکومت به شهادت میرسد، شهادتی که آلنی و قلیچ را بسیار متاثر میکند.
آلنی که در خانوادهای سنی متولد شده بود و در رفتار مادیگرا بود پس از آشنایی با عرفان اسلامی به واسطه قلیچ بلغای، با حرکت به سوی قله از خرقانی و حسن بصری و شبلی و جنید و حلاج و دیگران گذر میکند و مغلوب و غرق امیرالمومنین علی علیهالسلام میشود.
کتاب ششم، ضمن گریزهایی تاریخی به دهه ۳۰ خورشیدی و روایت وضعیت جامعه و فعالیت احزاب و گروههای سیاسی، از زبان شخصیتهای مختلف، نقدهای اساسی بر مصدق وارد میکند. در سیر این داستان، خواننده نیز همراه با آلنی به این نتیجه میرسد که فعالیتهای سیاسی در برابر فساد و ظلم حکومت پهلوی ناکارآمد است و تنها مبارزهی مستقیم میتواند راهگشا باشد؛ نگرشی که زمینهساز وقایع کتاب بعدی میشود.
خط فرعی جالب کتاب پنجم و ششم، داستان «نایب صوفی» رهبر نهضت مسلمانان مبارز است؛ نایب صوفی روحانی مبارز شیعه به واسطه دوستی با آلنی آقاویلر با قلیچ بلغای روحانی مبارز سنی دیدار میکند و قلیچ قول تامین اسلحه را به وی میدهد.
کتاب مینویسد «در آخرین روزهای سال بیستوچهار، مورخی صاحبنام – که به عناد با اسلام شهره بود – در کاخ دادگستری کشته شد»
قلیچ بلغای که در ابتدا در نامهای به نایب صوفی با ارجاع به احادیث نبوی از کشتن اهل دانش کافر انتقاد میکند، بعدها پس از مکالمات بیشتر «وارد آوردن ضربههای قاطع و ترساننده را به عنوان روشی برای یک مرحله از مبارزه میپذیرد»، قلیچ در سال ۱۳۳۴ پس از اعدام نایب صوفی بسیار از شهادت وی ابراز اندوه میکند.
گریزها به وقایع و زمانهای تاریخی در این خط داستانی، آشکارا به خواننده یادآوری میکند که نایب صوفی، بازآفرینیای ادبی از شهید نواب صفوی است که نویسنده با جابجایی چند حرف در نامش، شخصیت داستانی خود را ساخته است.







«هر سرانجام، سرآغازی است» عنوان کتاب هفتم و پایانی آتش بدون دود است که میتوان گفت داستان سرانجامهاست، قطار روزگار که به ابتدای دهه چهل رسیده است آلنیْمارال (واژهای که نویسنده برای نشان دادن پیوند عمیق این دو مبارز عاشق به کار میبرد) را نیز میانسال کرده است، آن دو که حالا از پس رد درخواست همکاری شخص شاه و مبارزات سخت، گاهگاه، تحت تعقیب، احضار، بازداشت و زندانی ساواک هستند، سلسله اتهاماتی که سرانجام حکم اعدام هر دو را در پی دارد.
آلنیْمارال که پس از فرارها بالاخره به دام ساواک میافتند پیش از اجرای حکم توسط گروه مبارزینشان فراری داده میشوند و پس از دورهای اختفا سرانجام هر دو برای بار آخر به صحرا باز میگردند، جایی که در شبی رویایی آلنی زیر نور مهتاب با گروههای مختلف مبارز صحرا به گفتوگوی امید آینده مینشیند.
دکتر آقاویلر که به انتقام اعدام پسرش آرتا و به درخواست مارال، تیمسار مولوی، رییس ساواک را ترور کرده مدتی در نقاط مختلف در جابجایی است، کتاب از زبان آلنی مینویسد «مدتها نجف اشرف و کربلا بودم. از نجف که برگشتم، مدت دوسال، با نام ملا مجتبی میانوند در تمام مناطق اهل سنت، مجلس وعظ و خطابه داشتم – بدون یک محافظ»
آلنی که پس از این دوره در دهه پنجاه در کردستان به سر میبرد، در گفتوگویی با مردی ترکمن، با چند مثال و استدلال از سوی او متهم میشود که درد حقیقی را نمیداند و مبارزاتش بیشتر نمایشی و نمادین بوده است. این سخنان، آلنی را در هم میشکند. او در دل تاریکی، زیر آسمان، به زانو میافتد، گریه میکند و خداوند را صدا میزند، واقعهای که گواهی قطعی بر تحول معنوی آلنی است.
آقاویلر که پس از ترور زن بدکاره همان مرد ترکمن در تهران در محاصره از خانهای به خانه دیگر جابجا میشود بالاخره یک شب که پس از مطالعه و نوشتن مقاله، کتاب و نامههایش به خواب میرود با سردی فلز روی پیشانی بیدار میشود و بدون تقلا به دستور شاه کشته میشود.
مارال بانو پس از شنیدن خبر، در بیست روز پیر میشود و سرانجام او نیز در طی مبارزهای مسلحانه به آلنی خود میپیوندند.
کتاب هفتم روایت اوج تحول شخصیت و مبارزه دکتر آلنی آقاویلر و سرازیر شدن نور معرفت در قلب اوست، داستانی که همانند نامش، هرچند با سرانجامی به خون غلتیده، خط به خط نور امید انقلاب و مبارزه با ظلم را در دل خواننده روشن میکند.
«ما هرگز بهخاطر عاشقان نجنگیدیم، بهخاطر عشق جنگیدیم، ما هرگز بهخاطر خوبان روزگار نجنگیدیم، بهخاطر نفْسِ خوبی جنگیدیم، بهخاطر ذات آرمان جنگیدیم»







آتش
آتش بدون دود در هفت جلد و ۱۵۰۰ صفحه روایت نادر ابراهیمی عزیز از زندگی و عشق، از تلاش و مبارزه، از تحول و انقلاب است. آتش که از زندگی مردم ترکمن صحرا در پایان دوره قاجاریه شروع میشود، ضمن شکلدهی ساختار و پیرنگ داستان در خلال داستانی عاشقانه، روایت را نرمنرم به سوی حوادث سیاسی عصر پهلوی هدایت میکند.
تصویرسازیهای بسیار زیبای کتاب از فضای داستان، صحرا و فرهنگ مردم ترکمن چنان خیالانگیز هستند که خواننده گاه هنگامی به خود میآید که کنار یکی از شخصیتها بر روی تپهای زیر آسمان پر ستارهی صحرا نشسته است، خیالی که خواننده را شیفته دیدن خواندهها میکند.
تب عاشقانه کتاب نیز که تا آخرین سطور کتاب در قالب گونههای مختلف و بین شخصیتهای متفاوت باقی است، از زیباییهای قلم نادر است که گیرایی داستان را دوچندان کرده است.
آتش بدون دود همانطور که پیشتر گفتم روایت تحول مردم و شخصیتهای داستان است که از این بین رشد آلنی به عنوان شخصیت اصلی بسیار بیشتر نمود دارد، تحولاتی فردی و اجتماعی که منجر به قیام و مبارزهی مردم ستمدیده در برابر ظلم میشود.
حرکت متوازن داستان باعث میشود کمابیش در همه طول کتاب، جنبههای سیاسی، هیجانی، روایی و عاشقانه و فلسفی در متن پدیدار باشند، علتی که کشش به خواندن ادامه کتاب را در اغلب فصلها حفظ میکند.
ویژگی شاخص دیگر قلم نادر در این کتاب و کتابهای دیگرش، بریده متنهای انتزاعی است که گاهگاه در دل داستان و بیان شخصیتها قطعات نابی در موضوعات مختلف با نگاه کلان ترسیم میکند، نظراتی پخته و شیوا که میتوان آنها را در قالب جُستاری در باب موضوع عشق یا سیاست در قالب رسالهای مجزا از دیدگاه نویسنده جمعآوری و منتشر کرد.
بند بازی نادر ابراهیمی در اقتباس تاریخی داستان هم از دیگر ویژگیهای جذاب کتاب است، به گونهای که شخصیتها و وقایع نه دقیقا بر روایت تاریخ منطبقاند و نه کاملا انتزاعی هستند، بلکه داستان، بازآفرینی ادبی است؛ شخصیتهای آمانجان، نایب صوفی و مادر شاه، حوادث ترور مولوی و انقلاب سفید از این دست بازآفرینیها هستند.
برجستهترین نقد من به قلم آقای ابراهیمی در این کتاب و کتابهای دیگرش بیلحنی شخصیتهای داستان است، بطوریکه در طول داستان تقریبا همه شخصیتها، مشابه با همان لحن استوار نادرانه سخن میگویند و خواننده صرفا بر اساس مفهوم و منادای دیالوگها میتواند گوینده جملات را تشخیص دهد.
خواندن
کتاب دوست داشتنی و خاطرهانگیز آتش بدون دود قطعا از آن دسته کتابهاست که به دیگران پیشنهاد میکنم بخوانند، به ویژه که اگر به آمیزهای متعادل از مبارزه، سیاست و عشق علاقهمند هستند.
هرچند من بطور خودخواسته آتش را به کندی پیش بردم اما به دلیل آنکه کتاب آتش بدون دود داستان بلند و پر شخصیتی است، اگر قصد خواندن آن را دارید پیشنهاد میکنم که پیوسته و سریع آن را بخوانید و حتما در طول مطالعه نموداری درختی از شخصیتها و نقشهای آنها و خلاصه کوتاهی از هر کتاب بنویسید.
آتش بدون دود، داستان گستردهای است که میشود درباره آن، از جنبههای مختلف، سخنها گفت و نوشت و حالا در پایان این سیاهه هنوز دلم پر است و حق آن ادا نشده است، باشد که روزی با خوانندگان آن در کنار آتش به گفتوگو بنشینیم.
دیدگاهتان را بنویسید