تا اسفند ۱۳۹۹ نزدیکترین تجربه من به نگهداری گیاهان بعد از لوبیایی که در دوره دبستان کاشته بودیم، یک تراریوم بود، اما اسفند ۹۹ همه چیز عوض شد، بعد از رفتنِ بابا، ما ماندیم و ارث چندین گلدان، که مسئولیتشان بر دوش فرزند ارشد افتاد، اگرچه که سنگینی بار خاطرات «ما تأخرشان» بیش از آن بود.
از آن ارثیه یکیشان با دل خودم خیلی بازی میکرد و برایم خیلی خاص بود، و آن هم گلدان یاس بود، یاسمین صورتی، غربیها میگویند Jasminum polyanthum.
حافظ علیهالرحمه در آن غزل بسیار دوستداشتنی میفرماید:
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
با چُنین زلف و رُخَش بادا نظربازی حرام
هر که روِی یاسمین و جَعدِ سنبل بایدش
نازها زان نرگسِ مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جَعد و کاکُل بایدش
هرچند در نگهداری نگران و دلسوز بودم ولی دانشی نداشتم و از سر دلسوزی و ترس سوز آفتاب تابستان، گلدان را به داخل خانه آوردم و این یاس پرطراوت هر روز ضعیفتر و نحیفتر شد ولی زنده ماند.
تا پس از دو سال که فهمیدم جای این یاسمین در خانه نیست، در حالی که خیلی از شاخههایش خشک شده بود و امیدی هم به زنده ماندنش نداشتم به بیرون خانه منتقلش کردم، آنقدر از این یاس دست شسته بودم که گلدان یاس دیگری خریدم و کنار همین گلدان دم در خانه گذاشتم، اینبار یاسی عمامهای (Grand Duke of Tuscany / Rose Jasmine) آنقدر به این گلدان شوق داشتم که همان هفته اول یک گل عمامهای درشت داد و هر روزی که میگذشت امیدم را با طراوتش زندهتر میکرد و در مقابل یاس صورتی خشک و خشکتر میشد و امیدم به زنده ماندش ناامیدتر، و من هر روز بر همه گلدانها به اعتقادی قدیمی میخواندم أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون۱ آیه ۶۴ سوره واقعه، ولی با امید و منظور بیشتر بر بعضیها.
این روند ادامه داشت تا ماه رمضان که دیدم در عرض دو روز همه برگهای این یاس عمامهای ریخت و خشکیده چوبی شد! و یاللعجب که از سحر همان شب قدر یاس صورتی جوانه زد و غنچه داد و سراسر گل شد!
همزمان با طنین همان وِرد أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون یاد این حدیث امیرالمومنین علیهالسلام افتادم که فرموده بودند:
کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَکَلَّمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَجَعَ نَبِیّاً وَ خَرَجَتْ مَلِکَهُ سَبَإٍ فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَیْمَانَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ خَرَجَ سَحَرَهُ فِرْعَوْنَ یَطْلُبُونَ اَلْعِزَّهَ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ ۲من لا یحضره الفقیه، جلد۳، صفحه ۱۶۵
به آنچه امید ندارى امیدوارتر باش از آنچه امیدش را دارى، براستى که موسى بن عمران رفت تا براى گرم شدن خانوادهاش آتش بدست آورد خداوند با وى سخن گفت و پیامبر بازگشت، و یا ملکه سبا براى ستیز با سلیمان بیرون شد و مسلمان گشت، و سحره فرعون براى فرعون عزّت مىطلبیدند همه مسلمان شدند و ذلّت او را طلبیدند.
همان است که میگویند در ناامیدی بسی امید است و ما نمیدانیم که اراده خدا بر چیست و چگونه خواهد شد، اما دلگرمی قسمت ابتدایی آن آیه است که میفرماید «لَا تَدْرِی؛ تو نمیدانی» و بعد میفرماید «لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِکَ أَمْرًا؛ شاید خداوند پس از این، پیشامدى پدید آورد»۳ آیه ۱ سوره طلاق
گاه از دل تاریکی نوری میفرستد و گاهی از پارهسنگی چشمهها میجوشاند، زمانی آتش را گلستان میکند و روزی از دل تنور آب میجوشاند و ما نمیدانیم چه خواهد شد.
تکمیلی
این متن را از همان سحر شب قدر در ذهن داشتم تا امروز که مینوشتم دیدم یاس خشکیده هم جوانه زده است، نوجوانههایی لطیف بر تن شاخههای خشکِ لخت، و باز تکرار در تکرار همان طنین آیه و روایت در ذهنم پیچیده است.
پینوشت
- ۱آیه ۶۴ سوره واقعه
- ۲من لا یحضره الفقیه، جلد۳، صفحه ۱۶۵
- ۳آیه ۱ سوره طلاق
دیدگاهتان را بنویسید